جدول جو
جدول جو

معنی سیلی زن - جستجوی لغت در جدول جو

سیلی زن
(تَ / تِ)
سیلی زننده:
گفت سیلی زن سوءالی میکنم
پس جوابم گوی و آنگه می زنم.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینه زن
تصویر سینه زن
کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
کسی که یللی بزند، آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد، برای مثال گشته یلی زن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو - لغتنامه - یلی زن)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ/ دِ)
کسی که در عزا و مصیبت بر سینۀ خودمیزند و نوحه گری مینماید. (ناظم الاطباء). آنکه در ایام عزاداری در جزو دستۀ مخصوص با دست بر سینۀ برهنۀ خود زند (بعلامت سوگواری). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خواننده و سازنده. (ناظم الاطباء). خواننده و سازنده را گویند. (آنندراج) (برهان). یللی زن:
گشته یلی زن همه بر بانگ نی
همچو زنان یله از بهر می.
میرخسرو (از آنندراج).
و رجوع به یللی و یللی زن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ پَ / پِ کَ دَ)
پشت گردنی زدن کسی را. (ناظم الاطباء). وارد آوردن سیلی بر صورت شخصی. لطمه زدن. (فرهنگ فارسی معین). کشیده زدن. صفع:
آن یکی زد سیلئی مر زید را
حمله کرد او هم برای کید را.
مولوی.
از دست دیگری چه شکایت کند کسی
سیلی بدست خویش زند بر قفای خویش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لطمه زدن، با دست به صورت کسی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
آن که در ایام عزاداری در جزو دسته مخصوص با دست بر سینه برهنه خود زند (به علامت سوگواری)
فرهنگ لغت هوشیار
((~. زَ))
آن که در ایام عزاداری خصوصاً عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) در دسته مخصوص با دست بر سینه برهنه خود زند (به علامت سوگواری)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
((یَ. زَ))
خواننده
فرهنگ فارسی معین
توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن، صدمه زدن، لطمه دیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لصفعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
Jab, Lash, Slap, Smack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
frapper, fouetter, gifler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روستایی از دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
주다 , 채찍질하다 , 따귀 때리다 , 뺨 때리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
golpear, azotar, abofetear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ударить , плеть , дать пощёчину , дать пощёчину
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
schlagen, peitschen, ohrfeigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
вдарити , лякати , дати ляпаса , дати пощечину
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
uderzać, chłostać, dawać klapsa, spoliczkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
打击 , 鞭打 , 打耳光
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
socar, açoitadar, estapear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
colpire, frustare, schiaffeggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
slaan, geselen, slaat
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
memukul, mencambuk, menampar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
मुक्का मारना , छड़ी मारना , थप्पड़ मारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
مارنا , کوڑے مارنا , تھپڑ مارنا , تھپڑ مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ঘুসি মারা , চাবক মারা , থাপড় মারা , থাপ্পড় মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ต่อย , ฟาด , ตบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
kumpiga, kupiga fimbo, kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
yumruk atmak, kamçılamak, tokat atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ひと突きする , 鞭打する , 平手打ちする , 平手打ちする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
להכות , להצליף , להטיח
دیکشنری فارسی به عبری